این نقاشی هدیهی محمد مهدی ۹ ساله است، یادگار روز خبرنگار، روزی که جمعیت طلوع بینشانها برای بازدید به روزنامهی همشهری آمده بودند... این گفتوگو در آرامش انجام شد که بخشی از آن از آرامش وجود مدیرمسئول ناشی میشد. «مهران کرمی» معتقد است که نوع خواندن بچهها فرق کرده و سلیقهها متفاوت شده است؛ چیزی که ما برای نوجوانها تولید میکنیم، با چیزی که مورد علاقهی آنهاست، خیلی متفاوت است.
او میگوید: «ما چالشی اساسی داریم و آن این است که نتوانستیم یا نمیتوانیم این زبان مشترک را با نسل جدید برقرار کنیم. دوچرخه هم در آن فضای گسست نسلی منتشر میشود و این اتفاق، از خانوادهها شروع میشود و سپس در مدرسه و در اجتماع ادامه پیدا میکند.
باید سطح دیگری از دانش و تجربه و آموزش داشته باشیم تا بتوانیم خودمان را به این نسل برسانیم. چون با نسلی مواجهایم که تجربیاتی را از سرگذراندهاند و دسترسیهای دیگری دارند و ما از اینکه با تجربیات آنها وارد چالش شویم واهمه داریم، چون ما نصیحتگر هستیم، آن هم با استانداردهای ذهنی خودمان.»
- البته ما در دوچرخه، اجازهی نصیحتکردن نداریم. در این سالها باچند نسل مخاطب نوجوان کار کردهایم؛ و سعیمان این بوده که نصیحتگر نباشیم.
این تلاش در محتوا دیده میشود. ما هم گاهی اوقات فکر میکنیم، واقعاً روزنامهای که منتشر میکنیم چیزهایی دارد که میتواند خواننده را اقناع کند، اما اینکه خواننده را بتوانیم بکشانیم که روزنامه بخواند، بحث دیگری است و فکر میکنم مطبوعات ما نتوانستهاند این را محقق کنند.
- چرا این اتفاق افتاده است؟
بخشیاش این است که مِدیوم عوض شده؛ ما همچنان اصرار داریم با همان مدیوم سابق ارتباط برقرار کنیم. محصولات کاغذی در بین نسل امروز، جایگاهی ندارد. شما یک کودک یا نوجوانی را نمیبینید که به دکهی مطبوعاتی برود و روزنامه بگیرد و بخواند. ممکن است خانواده برایش بگیرند، اما برای همان هم اگر با گوشی مسئلهی مورد علاقهاش را جستوجو کند، شاید بهتر ارتباط برقرار کند.
- یکی از هدفهای ما در دوچرخه ترغیب نوجوانان به مطالعه است؛ آن هم از نوع کاغذی، این که ما را دوباره در گوشی تلفن پیدا کنند، با فلسفهی دوچرخه تناقض ندارد؟
میگویم باید شیوههای جدید را هم آزمایش کنیم، در کنارش قرار بدهیم و این عادت را در خود مخاطب ایجاد کنیم که این را هم ببینند. بههرحال او قدرت انتخاب زیادی دارد. میخواهیم که ما را هم بهعنوان یک انتخاب ببیند.
- یعنی میتوانیم از فضای مجازی به سمت نشریهی کاغذی مخاطب داشته باشیم؟
وقتی میرود در فضای مجازی فرق میکند. حتی یک سرگرمی در فضای مجازی ممکن است در فرم دیگری باشد. ممکن است آن را در قالب یک انیمیشن یا بازی تولید کنیم. بالأخره آن فضا اقتضائات خودش را دارد که باید به آن زبان مسلط باشید.
- بسیاری از روزنامهها بعد از دوچرخه، ضمیمههای نوجوان منتشر کردند. فکر میکنید دوچرخه موفق بوده که به عنوان الگو مورد استفاده قرار گرفته است؟
حتماً موفق بوده و حتماً بسیاری از کسانی که الآن مخاطب همشهری هستند، زمانی با آفتابگردان یا دوچرخه این ارتباط را با همشهری داشتهاند و مخاطب آن نوع ادبیات بودند و بعداً با همشهری بزرگ شدند. هدف همشهری از راهاندازی دوچرخه همین بوده که مخاطبانی را پرورش بدهد و به نوعی آن مخاطب نوجوان بهتدریج مخاطب روزنامهی همشهری شود.کما اینکه خیلی از نویسندگان ما هم در یک بازهی زمانی برای آن نوع مخاطبان مینوشتند و الآن در سطح دیگری فعالیت میکنند.
- شما کیهان بچهها میخواندید؟
بله، ما مخاطب کیهانبچهها در دههی ۶۰ بودیم. دههی شصت چیز دیگری نبود. دانشآموز که بودیم، همان را لای کتاب میگذاشتیم و مدرسه هم میبردیم میخواندیم.
- کتابی را یادتان هست که درنوجوانی خوانده بودید؟
در زمان ما تنوع خیلی کم بود. چندتا اسم بیشتر نبود. کتابهای محمود حکیمی و محمدرضا سرشار را میخواندیم. همهی ما قصهی ظهر جمعه را گوش میدادیم که «حمید عاملی» قصهگویش بود و بعد «محمدرضا سرشار».
کمیکهایی مثل تن تن را هم در بزرگسالی و با بچههایمان خواندیم و قضایش را به جا آوردیم.